اسلام تسکت

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

در مواردی که انسان می‌تواند با اختیار، اعمال را کاملاً منطبق با آنچه در منابع و آموزه‌های دینی بیان شده، انجام دهد، لازم است همان‌گونه عمل شود و در صورت امکان با نیت و اختیار آن‌را تغییر ندهد. اما در مواردی که توصیه به کاری شده است و ما نیّتمان این است که آن عمل را همان‌گونه انجام دهیم، اما به دلایلی (مانند ازدحام جمعیت و نظائر آن) موفق به انجام دقیق آن نشویم، و ممنوعیتی از انجام غیر دقیق آن هم در منابع وجود نداشته باشد، خداوند پاداش همان عمل را به ما خواهد داد.در مورد پرسش، با توجه به این‌که فرد واقعاً در اعماق دل خود نیّت دارد که اربعین">اربعین را در کربلا بماند و تنها به دلیل مصلحت اهم آن‌را ترک کرده، پاداش زیارت">زیارت اربعین برای او منظور خواهد شد. مشابه این موضوع را در سایر جاهایی که ازدحام بیش از حد در آن‌جا وجود دارد می‌توان مشاهده کرد:امام صادق(ع) می‌فرماید: «من در حال طواف بودم و سفیان ثورى، فقیه کوفه، در فاصله کمى نزدیک من طواف می‌کرد. سفیان ثورى از من پرسید که پیامبر خدا(ص) نسبت به حجرالاسود چه برخوردی داشت؟! گفتم: پیامبر(ص) در همه طواف‌ها، چه واجب و چه مستحب، حجرالاسود را لمس می‌نمود. سفیان کناری ایستاد. هنگامی که من به حجرالاسود رسیدم، بدون آنکه آن را لمس کنم به طواف خود ادامه دادم! سفیان ، خود را به من رساند و گفت: مگر شما نگفتید که پیامبر(ص) در همه طوافها حجرالاسود را استلام می‌ اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 191 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 14:59

در مورد این‌که چرا ابن‌سینا کتابی که در موضوع پزشکی نگاشته را «قانون» نامیده و کتاب معروف «شفاء» را در باره فلسفه و دیگر علوم تألیف کرده است؟ ابتدا باید گفت که نام‌گذاری کتاب‌ها یک مسئله‌ی ذوقی است و کمترین مناسبت برای انتخاب نام کافی است و نیاز چندانی به ارائه دلیل در این مورد نیست. با این وجود به برخی سخنانی که در این زمینه مطرح شده اشاره مختصری خواهیم داشت:1. برخى به این نامگذاری خرده گرفته‌اند زیرا «شفاء» با پزشکى همخوان‌تر بوده و «قانون» با فلسفه تناسب بیشتری دارد.[1]2. برخى معتقدند که ابن‌سینا با این نامگذاری در صدد بیان این مطلب بوده که اهمّیّت «طبّ نفوس» نزد او کمتر از «طبّ اجساد» نیست، و نیز فلسفه او متأثّر از طبّ و طبّ او متأثّر از فلسفه است.[2]3. بعضی نیز بر این باورند که ابن‌سینا با این رویکرد خواست تا بفهماند که فلسفه و طب در یکدیگر تداخل د‏ارند و «فلسفه»، «طب روح» و «طب»، «فلسفه بدن» است.[3]                      4. در نظر برخی این مسئله حاوی نکته‌ای عمیق از بینش خاص وی نسبت به طب است. بر خلاف عرف معمول که داروها را شفای بیماری‌ها می‌دانند، بوعلی طبابت و در نتیجه داروها و نتایج آن‌را در یک نظام مستحکم علی و معلولی می‌بیند و برای دارو هیچ جایگاهی تحت عنوان شفا‌دهی نمی‌شناسد. بیماری‌ها به گفته قدما، معلول علتی در بدن بودند که داروها به رفع آن علت می‌پرداختند و به این ت اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 214 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 14:59

حضرت لوط(ع)، یکی از پیامبران بزرگ و معاصر با حضرت ابراهیم(ع) بود.[1] نام این پیامبر 27 بار در قرآن مجید ذکر شده است.[2]وی بر شریعت ابراهیم(ع)، و اولین فردی بود که به آن‌حضرت ایمان آورد. در نسبت حضرت لوط با حضرت ابراهیم(ع) اختلاف است؛ برخی معتقدند وی برادرزاده حضرت ابراهیم بود.[3] بعضی می‌گویند خواهر زاده،[4] و عده‌ای بر آنند که لوط پسر خاله ابراهیم بود.[5]نام پدر لوط «هاران بن تارخ(تارح)»[6] و نام مادرش «ورقه» یا «رقیه» دختر «لاحج» بود،[7] و لاحج یکی از انبیای الهی بود.[8]لوط(ع) پس از هجرت از سرزمین بابِل به همراه ابراهیم، سی سال در میان قوم خود،[9] سکونت داشت، و پیوسته ایشان را به خدا و ایمان به او و پیروى از فرامینش دعوت می‌کرد و از انجام فواحش و قبایح بازشان می‌داشت. آن‌حضرت قومش را بر طاعت خدا وادار می‌کرد، ولى آنها اجابتش نکرده و از حق تعالى اطاعت نمی‌نمودند؛ لذا خدای تعالى به فرشتگانى مأموریت داد تا مؤمنان را از آن منطقه بیرون کنند، اما آنان تنها یک خانواده مؤمن یافته و آنان را خارج کردند،[10] سپس به حضرت لوط  گفتند در دل شب خانواده‌ات را از این شهر بیرون ببر و مراقب باش که جز همسرت که با کافران هم‌عقیده است، هیچ فرد دیگری جا نماند  و در همان مسیری که به شما فرمان داده شد، حرکت کنید،[11] چون شب فرا رسید لوط دختران خود را حرکت داد، ولى همسرش برگشت و به سوی خویشان خود رفت و ب اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 200 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 14:59

آنچه درباره قد بلند غیر طبیعی - و حتی غیر ممکن - حضرت آدم(ع) در برخی منابع اسلامی آمده است؛ به جهت ضعف سند قابل پذیرش نبوده و با فرض پذیرش نیز نمی‌توان به ظاهر آن استناد کرد. همچنین وجود قبری منسوب به هابیل در حومه دمشق از سند چندان معتبری برخوردار نبوده، و جز اندکی از کتاب‌های تاریخی، در روایات اشاره‌ای به آن نشده است.یکی از گزارش‌هایی که در مورد قد آدم وجود دارد، این روایت است که در آن، مقاتل بن سلیمان گوید: از امام صادق(ع) درباره قد حضرت آدم(ع) هنگام فرودش به زمین پرسیدم؟ حضرت فرمود: «در کتاب على(ع) آمده است که پروردگار زمانی که آدم و حوا را به زمین فرستاد دو پای آدم روی بلندی کوه صفا و سرش زیر افق آسمان بود آدم از آزاری که به جهت این موقعیت و حرارت خورشید به او رسید به خداوند شکوه نمود خداوند به جبرئیل فرمود: آدم از گرمای خورشید شکایت دارد و  جبرئیل او را در هم فشرد و قامتش هفتاد ذراع به ذراع خود آدم گردید و همین کار را با حوا نمود و طول قامتش به سی و پنج ذرع به اندازه طول قامتش گشت».[1]علامه مجلسی از لحاظ سند، این روایت را به جهت وجود «مقاتل بن سلیمان» در سند روایت، ضعیف شمرده و از لحاظ محتوا نیز به نقل انتقادها و توجیه‌ها پرداخته است که به صورت اختصار به آن اشاره می‌نماییم:1. این‌که درخواست آدم(ع) برای کوتاهی قامت، به سبب آزار دیدن در اثر حرارت خورشید بوده، قابل پذیرش نیست؛ اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 217 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 14:59

روایات متعددی وجود دارد ‌که گاهی فرشته وحی، جبرئیل">جبرئیل(ع) به صورت دحیه کلبی که یکی از اصحاب خوش سیمای پیامبر خدا(ص) بود بر ایشان نازل شده و با حضرتشان به گفتگو می‌پرداخت.[1]در ذیل همین روایات از کسانی نام برده می‌شود که این واقعه را دیده‌اند و گمان می‌کرده‌اند که واقعاً دحیه کلبی نزد پیامبر(ص) است. از کسانی که جبرئیل را در صورت دحیه کلبی دیده است، امیرالمؤمنین علی(ع) است که بعد از رفتن دحیه کلبی، پیامبر(ص) ایشان را به این حقیقت رهنمون می‌کند که آن شخص، کسی جز جبرئیل امین نبود. در روایتی چنین آمده است: «امیرالمؤمنین(ع) بر پیامبر(ص) وارد شدند در حالی که سر ایشان بر دامن دحیه کلبی بود و به خواب رفته بودند. حضرت که وارد شدند بر دحیه سلام کردند و او این‌گونه جواب داد: "السلام علیکم یا امیر المؤمنین" سر پسر عمویت را بگیر که تو از من بر او سزاوارتری! وقتی حضرت علی(ع)، سر پیامبر را بر دامن گرفت دیگر دحیه را ندید و آن‌گاه پیامبر(ص) بیدار شدند و درباره دحیه و آنچه بین او و علی(ع)رد و بدل شده بود، پرسید و علی(ع) فرمود: "به هم سلام کرده و ایشان مرا به امیرالمؤمنین خطاب کرد". پیامبر(ص) فرمود: "او دحیه نبود بلکه فرشته بزرگ خدا، جبرئیل امین بود". در پایان؛ پیامبر اطلاق این لقب (امیرالمؤمنین) را از طرف آسمانیان به علی(ع) تبریک گفت».[2]از کسانی که موفق به دیدن جبرئیل شده‌اند جناب ابوذر است که بر پیام اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 211 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 14:59

بجا آوردن نماز نافله عشا (وتیره) به صورت نشسته یا ایستاده جایز است و در هر حال (چه نشسته و چه ایستاده) لازم است دو رکعتی خوانده شود، ضمن اینکه برخی از فقها بجا آوردن آن را به صورت نشسته افضل دانسته‌اند.[1]

 


[1]. نراقى، مولى محمد مهدى، تحفه رضویه، ص 261، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اول، 1426 ه‍ ق؛ قمّى، شیخ عباس، الغایة القصوى فی ترجمة العروة الوثقى، ج‌1، ص 313، منشورات صبح پیروزى، قم، اول، 1423 ه‍ ق.
اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 224 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 20:08

کتاب «لوامع صاحبقرانی»؛ اثر محمد تقى مجلسى معروف به «مجلسى اول» (م 1070 ق) است.وی که صاحب کرامات و مقامات معنوى و روحى بلندی بود، از جمله محدّثان و فقهای قرن یازدهم بشمار آمده و کتاب‌هایى در زمینه فقه و حدیث تألیف نموده است.[1]بعد از آن‌که مؤلف، کتاب «روضة المتقین» در شرح عربی بر «من لا یحضره الفقیه» شیخ صدوق را نوشت و به شاه عباس صفوی عرضه کرد، وی درخواست نگارش شرح فارسی آن کتاب را نمود. علامه نیز همین کتاب را با نام «لوامع قدسیه» نگاشت و چون این کتاب به درخواست شاه عباس صفوی ملقّب به «صاحبقران» نگاشته شد، آن‌را به نام «لوامع صاحبقرانی» نامیدند.[2]مجلسی اول، در این کتاب - که شامل نظریات علمى وی در شرح روایات اهل‌بیت(ع) است -  از پرداختن به اصطلاحات و مباحث پیچیده علمى خوددارى کرده و به شرح فارسى و گاهى توضیحات کوتاه سندى و یا جواب برخى شبهات اکتفا می‌نماید؛ از همین رو ارزش و منزلت این کتاب نیز روشن می‌گردد.این کتاب، شامل باب‌های طهارت، صلات، زکات، حج و زیارات تا آخر ابواب حقوقی و فروض جوارح - که نصف کتاب من لا یحضره است - می‌باشد و تاریخ پایان نگارش آن سال 1066 هجری قمری بوده است. و بعد از آن، ربع سوم کتاب من لا یحضر (از کتاب قضاء تا آخر کبائر) را نوشتند.[3]گرچه ارزش این کتاب بر اندیشمندان دینی مخفی نیست ولی با این وجود، طبیعی است که – مانند دیگر کتابها – هر فراز آن را جداگانه م اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 214 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 20:08

یکی از شرایط کمال نماز، داشتن حضور قلب است. اهمیت این موضوع به اندازه‌ای است که اگر نمازگزاری نمازش را بدون حضور قلب بخواند-  حتی اگر نیازی به اعاده نماز نداشته باشد – اما خدا این نمازش را در واقع قبول نمی‌کند.[1] و اگر کسی بخشی از نمازش حضور قلب داشته باشد و بخش دیگری از آن را بدون حضور قلب بخواند، فقط همان مقداری که با حضور قلب خوانده شده مورد قبول قرار می‌گیرد،[2] و فقط به همان مقداری که حضور قلب دارد، از نمازش بهره می‌برد.[3] حال اگر کسی به طور عمد با هر عملی چه به جد و چه شوخی، موجب سلب حضور قلب از نمازگزاری ‌شود و یا آنکه خود نمازگزار در نمازش به شیوه‌ای عمل کند که حضور قلب خودش خدشه‌دار شود، موجب می‌شود که حداقل به بخشی از نماز او یا دیگران آسیب برسد که طبیعتاً موجب نارضایتی خدا خواهد شد.   [1]. «وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ عَبْدٍ لَا یَحْضُرُ قَلْبُهُ مَعَ بَدَنِه‏»؛ برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین،‏ ج 1، ص 261، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق. [2]. «إنّ العَبدَ لَیُصَلِّی الصَّلاةَ لا یُکتَبُ لَهُ سُدسُها ولاعُشرُها، وإنّما یُکتَبُ لِلعَبدِ مِن صَلاتِهِ ما عَقَلَ مِنها»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 81، ص 249، بیروت، مؤسسة الطبع و النشر، چاپ اول، 1410ق. [3]. «وَ إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَا اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 196 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 20:08

اگرچه ممکن است واژه «امان» در روایات متعددی ذکر شده باشد، اما آنچه به عنوان «حدیث امان» مشهور است، روایتی از پیامبر اسلام(ص) است که چنگ زدن به دامان اهل‌بیت(ع) را مایه نجات امّت می‌شمارد و سعادت امّت را تنها در پیروی از آنان دانسته و آن پیشوایان را مایه امان یافتن امّت از اختلاف و گمراهی و هلاکت معرّفی می‌کند.«حدیث امان» را حافظان و محدّثان فریقین از پیامبر اعظم(ص) نقل کرده‌اند.لفظ حدیث 1. ابن عبّاس، به نقل از پیامبر(ص): «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنَ الْغَرَقِ، وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الِاخْتِلَافِ، فَإِذَا خَالَفَتْهَا قَبِیلَةٌ مِنَ الْعَرَبِ اخْتَلَفُوا فَصَارُوا حِزْبَ إِبْلِیسَ»؛[1] ستارگان، مایه ایمنی ساکنان زمین از غرق شدن بوده، و اهل بیتم، مایه ایمنی امّت من از تفرقه هستند. پس هرگاه گروهی از عرب‌ها به مخالفت با آنان برخیزد، دچار اختلاف شده و به گروهی شیطانی تبدیل خواهند شد.2. جابر بن عبدالله، به نقل از پیامبر(ص): «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ، فَإِذَا ذَهَبَتْ أَتَاهَا مَا یُوعَدُونَ، وَ أَنَا أَمَانٌ لِأَصْحَابِی مَا کُنْتُ، فَإِذَا ذَهَبْتُ أَتَاهُمْ مَا یُوعَدُونَ وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی، فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی أَتَاهُمْ مَا یُوعَدُونَ»؛[2] ستارگان، مایه ایمنی اهل آسمان‌اند که هرگاه [از میان] بروند، آنچه به اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 224 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

در مورد آنچه در پرسش آمده باید گفت؛ روایتی وجود دارد که در آن عمرو بن یزید نقل می‌کند که به امام صادق(ع) گفتم: شنیده‌ام که فرموده‌اید همه شیعیان ما هر چه باشند داخل بهشت خواهند شد؟!آن‌حضرت فرمود: «این سخن را تأیید می‌کنم، سوگند به خدا که همه در بهشت‌اند».عمرو بن یزید: فدایت شوم بسیارى از گناهان [آنان]، کبیره است!امام: «امّا در قیامت همه شما به وسیله شفاعت پیامبرِ مُطاع (اطاعت شونده) یا وصىِّ او داخل بهشت می‌شوید، ولى ترس و نگرانی من از برزخ شما است».عمرو بن یزید: برزخ چیست؟امام: «برزخ عبارت است از عالم قبر از وقتى که انسان می‌میرد تا زمانى که قیامت بر پا می‌شود».[1]سند روایت این است: «محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد بن عیسى عن أحمد بن محمد عن عبد الرحمن بن حَمّاد عن عمرو بن یزید قال‏:...».این روایت به جهت مجهول بودن «أحمد بن محمد» و «عبد الرحمن بن حماد» ضعیف می‌باشد. اما با فرض پذیرش محتوای آن؛ نکته مهم این است که هر فردی - حتی اگر ادعا کند که شیعه است - را نمی‌توان شیعه گفت و شیعه واقعی هیچ‌گاه آن قدر گناه نمی‌کند که نجاتش نوعی ناعدالتی باشد.[2]   [1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏3، ص 242، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 198 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

اخلاق فضیلت، به عنوان شاخه‌ای از اخلاق هنجاری،[1] بر رفتار فضیلت‌مندانه با دیدگاهی غایت‌اندیشانه و کمال‌طلبانه تأکید دارد و در آن تلاش می‌شود مبنایی عقلانی و کامل برای گزاره‌ها و کنش‌های رفتاری وضع شود که مبتنی بر سعادت‌محوری با توجه به «خیر» است.[2] در این نظام اخلاقی، فعلیت‌یافتگی قُوای طبیعی و نفسانی انسان مورد توجه است که خود به لحاظ معرفتی نیل به غایت طبیعی انسان و خیر و سعادت او را در بر دارد. فضیلت‌گرایی اخلاقی، با توجه به اصل ارسطوییِ[3] حرکت طبیعی انسان از قوّه به فعل، برای حرکت به سوی تکامل فردی انسانی بر این اعتقاد است که انسان در انجام دادن فعل(رفتار) اخلاقی باید با تحقق بخشیدن به فضایل شخصیتی خود قوای نفسانی خویش را فعلیت بخشد و در این حرکت تکاملی است که امر اخلاقی صورت می‌گیرد و فاعل اخلاقی به شکوفایی می‌رسد.در فضیلت‌گرایی، بر فاعل اخلاقی تأکید می‌شود که با رویکردی فضیلت‌مندانه به سوی خیر اخلاقی حرکت می‌کند.در اخلاق هنجاری، مبانی نظری مستقل از گزاره‌های دینی پی‌ریزی می‌شود و حتی در اخلاق فضیلت، که نوعی فرار کردن از خودمحوری و توجه به ایده خیر در آن مد نظر است، این رویکرد تعالی‌جویانه دینی نیست و اخلاق در حوزه‌ای مستقل از دین مورد توجه قرار می‌گیرد. ولی باید دید آیا این فضیلت‌مندی اخلاقی، نسبتی با فضیلت‌مندی به معنای دینی دارد یا خیر. از این‌رو، بحث نسبت بین اخلاق فض اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 193 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

هامان در منابع اسلامیهامان از شخصیت‌های بلندمرتبه حکومت فرعون در زمان حضرت موسی(ع) است که نام او شش بار در قرآن - و در همه موارد به همراه فرعون - به کار رفته و به نحوی قرآن او را در گناهان فرعون شریک دانسته است.[1]به عنوان نمونه، از سپاه مصر، با نام لشکریان فرعون و هامان یاد شده است: «وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما».[2]بیشتر مفسران معتقدند – یا احتمال داده‌اند - که هامان، وزیر فرعون باشد.[3]گزارشی وجود دارد پس از آن‌که موسی(ع) بر ساحران پیروز شد و موقعیت فرعون به خطر افتاد، به دستور فرعون، هامان برای او بُرج بسیار بلندی ساخت تا فرعون بالای آن رفته و به خدای موسی(ع) دست‌رسی یابد![4]در روایاتی، هامان به عنوان یکی از بدترین انسان‌ها نام برده شده است.[5]هامان وزیر خشایارشاهبرخی مستشرقان، پیامبر اسلام(ص) را به خطای تاریخی متهم کرده و گفته‌اند که ایشان بر اثر سوء برداشت از منابع یهودی،[6] هامان وزیر «خشایارشاه»[7] را با وزیر فرعونِ معاصرِ حضرت موسی(ع) اشتباه گرفته است و حال آن‌که هامان در سرزمین مصر، وجود تاریخی نداشته است.[8]البته قرن‌ها پیش نیز فخر رازی در تفسیر خود به موضوعی مشابه اشاره کرده است: «یهودیان می‌گویند کسانی که تاریخ بنی‌اسرائیل را بررسی کرده‌اند اتفاق نظر دارند که در زمان موسی و فرعون شخصی به نام هامان وجود نداشته و هامان فردی است که بعدها به وجود آمده اس اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 197 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

قرآن کریم در توصیف ماجرای محبوس شدن حضرت یونس(ع) در شکم ماهی می‌فرماید:«فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُون‏»؛[1] «اگر او از تسبیح کنندگان نبود، مسلّماً تا روز رستاخیز در شکم ماهی می‌ماند».در تفسیر این آیه ابتدا باید گفت؛ اگر عبارت «تا روز رستاخیز» را به «تا قبل از نفخه اول» نیز تفسیر کنیم، مشکلی وجود نخواهد داشت؛ زیرا جریان رستاخیز و برانگیخته شدن عملاً با نفخه اول آغاز می‌شود. همان‌گونه که مهلت خواستن شیطان از پروردگار با عبارت «أَنْظِرْنی‏ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُون‏»[2] به معنای مهلت خواستن تا نفخه اول است و گرنه، میان نفخه اول و دوم، زمینه‌ای برای فعالیت شیطان نیست.با این مقدمه باید گفت که احتمالاتى در مورد این آیه از سوی مفسران بیان شده است:1. هم یونس و هم ماهی زنده ‌مانده و یونس به صورت یک زندانى تا روز قیامت در شکم ماهى محبوس بود.[3]2. یونس از دنیا می‌رفت و ماهى به صورت قبری [سیّار] برای او، زنده می‌ماند.[4]3. یونس و ماهى هر دو می‌مردند و شکم ماهى قبر یونس می‌شد، و او در دل ماهى و ماهى در دل زمین تا روز رستاخیز دفن مى‏شدند،[5] و یا به قعر دریا فرو می‌رفتند.[6]4. این تعبیر، کنایه‌ای از مدت طولانى است؛ یعنى یونس تا مدتى طولانى در این زندان باقى می‌ماند.[7]برخی از مفسران در نقد این احتمالات گفته‌اند: مراد، جاوید بودن مکث ی اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 196 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

پیامبر اکرم(ص) بارها با اعلام عبارت «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی‏ أُصَلِّی»؛[1] (نماز خودتان را آن‌گونه بخوانید که من می‌خوانم) اجزاء نماز را برای مردم تبیین کرده که گزارش‌های آن در منابع تاریخی و حدیثی فریقین وجود دارد.[2]همچنین در منابع روایی، شیوه نماز خواندن امامان(ع) نقل شده است.[3] به عنوان نمونه، گزارشی وجود دارد که امام صادق(ع) بهترین شیوه برای خواندن نماز را به یکی از یاران خویش آموزش می‌دهد:ابراهیم بن هاشم از حماد بن عیسى گفت: روزى امام صادق(ع) به من فرمود: «اى حماد! آیا می‌توانى خوب نماز بخوانى؟به امام عرض کردم: سرورم! کتاب حریز درباره نماز را در حافظه‌ام دارم.حضرت فرمود: «عیبى ندارد، اکنون برخیز و نماز بخوان».حماد می‌گوید: در برابر حضرت بپاخاستم و رو به قبله نمازم را آغاز کردم. سپس به رکوع رفته و سجده کردم. امام فرمود: «اى حماد! نیکو نماز نمی‌خوانى! زیبا نیست که فردى از شما شصت یا هفتاد سال سن داشته باشد و یک نماز با آداب و حدود کامل نخواند!».حماد می‌گوید: در خود احساس خوارى کردم و به امام گفتم: فدایت شوم، نماز را به من بیاموز. پس امام برخاست، رو به قبله ایستاد و هر دو دستش را بر روى ران خویش نهاد، در حالی‌که انگشتانش را بسته‏ بود و دو پاى خود را نزدیک هم قرار داد به گونه‌اى که بین دو پایش به اندازه سه انگشت باز فاصله بود و انگشتان پا را رو به قبله داشت و آنها را از اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 197 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

واژه «منافق» از ریشه «نفق» به معنای خروج است.[1] «نِفاق»، مصدر است به معنای منافق بودن.[2]نفاق به معنای وارد شدن از یک در و خارج شدن از در دیگر است؛ از این‌رو است که خدای متعال می‌فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ».[3] منافقان فاسقان‌اند و فلانی فاسق شد، معنایش آن است که از دایره و حصار شرع خارج شد.[4]در نگاهی دیگر "منافق" به معناى نفوذ و پیشروى است. "نَفَق" (بر وزن شفق) نیز به معناى کانال‌ها و تونل‌های زیر زمینی است که براى استتار یا فرار از آن استفاده می‌کنند.[5]حیواناتی مانند روباه براى لانه خود دو سوراخ قرار می‌‏دهند: یکى آشکار که از آن وارد و خارج می‌‏شوند، و دیگرى پنهان که به محض احساس خطر از آن می‌گریزند، این سوراخ پنهانى را "نافقاء" گویند، و به این ترتیب "منافق" کسى است که راه مرموز و مخفیانه‌ای براى خود برگزیده، تا با مخفی‌کارى و پنهان‌‏کارى در جامعه نفوذ کند، و به هنگام خطر از آن راه فرار نماید.[6]در باره معنای اصطلاحی نفاق نیز آمده است: «معنای نفاق، آشکار کردن ایمان با زبان و پنهان‌کردن کفر در دل می‌باشد».[7] و به تعبیر قرآن «یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ».[8]بنابر این نفاق، صفت افراد بی‌ایمان است که خود را در صف مؤمنان جا می‌زنند، اما در باطن دل در گرو کفر داشته و با پوشش دین در صدد ضربه زدن به دین هستند. منافق، از یک جهت آشکارا وار اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 203 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

شواهدی در روایات اهل‌بیت(ع) یافت می‌شود که دست روی دست گذاشتن از آدابی است که در میان زرتشتیان رواج داشته و مسلمانان نباید در نماز خود، مشابه رفتار آنان را انجام دهند،[1] چنان‌که در روایتی می‌خوانیم: «در نماز دست روی دست مگذار که این کار را مجوسی‌ها انجام می‌دهند».[2] و واژه «مجوس»، در زبان عربی به زرتشتیان ایران باستان اطلاق می‌شود. دین زرتشی که دین مجوسیان است، با کتاب‌های مقدس (تورات و انجیل) ارتباط دارد. در کتاب مقدس از خود این دین نام برده نشده است، اما از سلاطین ایران در هشت صحیفه از صحیفه‌های تورات نام برده شده است.[3]اما این‌که آیا انجام این کار در نماز به دستور عمر بن خطاب بوده، در کتاب فقهی جواهر الکلام که از کتاب‌های فقهی نسبتاً متأخر و تألیف علامه شیخ محمد حسن نجفی(متوفای 1266 هـ ق) می‌باشد، گزارشی از پیشینه و آغاز تکتّف (بر سینه گذاشتن دست‌ها) یا تکفیر[4] (دست روی دست گذاشتن) در نماز، به شرح زیر آمده است:وقتی اسیران عجم را نزد عمر بن خطاب آوردند، در مقابل او دست به سینه(به حالت تکتف) ایستادند. درباره این کارشان سؤال کرد. آنها گفتند: ما این کار را به نشانه خضوع و تواضع در مقابل پادشاهان و حاکمانمان انجام می‌دهیم. عمر انجام این کار را در نماز نیکو دانست و از این‌که این کار تشبّه به کفار است، غافل ماند.[5]ایشان منبعی برای این گزارش ذکر نکرده و ما نیز در جست‌وجویی که در اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 192 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

دین اسلام، دین اعتدال، میانه‌روی و دوری از افراط و تفریط است. اسلام تلاش می‌کند با برنامه‌های متعدد پیروان خویش را در راه راست و خط اعتدال نگهدارد و با افراط و تفریط در هر کاری مخالف است و آ‌ن‌را برای زندگی دنیوی و اخروی و فردی و اجتماعی مسلمانان مضر می‌داند.در این موضوع، آیات[1] و روایات فراوانی در آموزه‌های اسلام مشاهده می‌شود، و روایات وارده از پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) بویژه بر این مسئله تأکید دارند.از پیامبر(ص) روایت شده است، بهترین هر چیز و هر کار، حدّ میانه آن است: «خیر الأمور أوساطها».[2]همچنین گزارش شده است هنگامی که هارون الرشید در سفر حج به نزدیکی شهر مدینه رسید، بزرگان شهر به استقبال وی آمدند که در پیشاپیش آنها امام موساى کاظم(ع) سوار بر قاطر بود. ربیع به امام گفت: این چه مرکبی است که سوار شده‌ای و به استقبال هارون آمده‌ای؟! با این مرکب اگر بخواهی به فردی برسی، به او نخواهی رسید و اگر بخواهی از فردی بگریزی، قدرت آن‌را نخواهی داشت! امام فرمود: این مرکب از تکبر اسب‌هاى تیزرو پایین‌تر، و از خواری الاغ‌های کندرو بالاتر است، و خیر الامور اوسطها.[3]موضوع حد وسط البته در حدیث قدسى هم آمده است: «اى داود خالى کن براى من خانه‌‏اى که در آن، جا بگیرم. همانا براى خدا در دوران روزگارتان نسیم‌‏هایی است، آنها را کمین کنید؛ خوشبخت کسى است که به غیر خودش پند داده شود، اگر کسى در سرانجا اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 221 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

دعاهایی برای در امان ماندن از آدمیان و جن‌ها و نیز دیگر موجودات در منابع اسلامی وجود دارد که به چند مورد آن اشاره می‌شود:1. امام سجاد(ع) در قسمتی از دعای 23 صحیفه سجادیه این‌گونه از خدا درخواست می‌کند:«...وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ و الْعَامَّةِ وَ اللَّامَّةِ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مُتْرَفٍ حَفِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ شَدِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَرِیفٍ وَ وَضِیعٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ قَرِیبٍ وَ بَعِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ‏ آخِذٌ بِناصِیَتِها، إِنَّکَ‏ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏».[1]خدایا! من و نسل مرا از شیطان رانده شده، از آسیب و گزند جانوران کشنده و زهردار و غیر آن و همه جانوران و چشم زخم و هر شیطان سرکش و هر پادشاه ستم‌کار، از شرّ هر انسان فرو رفته در ناز و نعمت و هر ناتوان و توانا، از شرّ هر بلند مرتبه و فرومایه، از شرّ هر کوچک و بزرگ و هر نزدیک و دور، از شرّ هر جنّ و انس که برای پیامبرت و خاندان او جنگی به پا نمودند و از شرّ هر جنبنده‌ای که زمامش در اختیار تو اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 196 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 6:27

ولادتامام ششم شیعیان، «امام جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب(ع)» در بامداد روز جمعه[1] یا دوشنبه[2] هفدهم ربیع الاول سال 80[3] یا 83 هجری[4] در مدینه دیده به جهان گشود. با توجه به این‌که برخی منابع معتبر، مدت زندگانی حضرتش را 65 سال اعلام کرده‌اند،[5] احتمال ولادت ایشان در سال 83 بیشتر است.پدر و مادرپدر بزرگوارشان، امام محمد باقر(ع) و مادر آن‌حضرت، أم فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی‌بکر بود. امام ششم در توصیف مادرشان می‌فرماید: «مادرم زنى با ایمان، پرهیزکار و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست دارد».[6]اسامی، القاب و کنیهنام آن‌حضرت، «جعفر»، کنیه ایشان «ابوعبدالله» و لقب مشهورشان «صادق» است.[7] از امام زین العابدین(ع) پرسیدند، امام بعد از تو کیست؟ فرمود: «محمّد باقر که علم را بسیار می‌شکافد».پرسیدند: امام بعد از او کیست؟ فرمود: «جعفر که نام او نزد اهل آسمان‌ها صادق است».گفتند: چرا تنها او را صادق می‌نامند، در حالی‌که همه شما راست گویید؟!فرمود: «... رسول خدا(ص) فرمود: هنگامی که فرزند من جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسین(ع) متولّد شود، او را صادق بنامید؛ زیرا که یکی از فرزندان نسل پنجم او نیز جعفر نام خواهد داشت که به دروغ ادعاى امامت خواهد کرد، و او نزد خدا جعفر کذّاب است ...».[8]امام ششم(ع) لقب‌های دیگری نیز دارد، از آن جمله: صابر، طاهر، و فاضل.[9]دوران کودکی و نوجوانی اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 180 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 17:09

در پاسخ به پرسش مطرح شده باید گفت؛ این‌گونه نبوده که از ابتدای اسلام">اسلام، ارتباط زناشویی تمام زنان مسلمان با همسران کافرشان از بین برود، چنان‌که در امت‌های پیشین نیز مواردی مانند همسر فرعون را مشاهده می‌کنیم که حتی بعد از ایمانش پیوند ازدواج او با شوهر کافرش از بین نرفته است، چنانچه در طرف مقابل، پیامبرانی نیز به زندگی با زنان کافرشان ادامه ‌داده بودند.[1]در همین راستا در آیه 78 سوره هود که حضرت لوط(ع) به کافران قومش پیشنهاد می‌کند که با دخترانش ازدواج کنند نیز دو تفسیر ارائه شده است:الف. مقصود از «دخترانم»، دختران خود لوط(ع) نبوده بلکه مراد او ازدواج با دختران قوم او بوده است؛ زیرا پیامبر هر قوم پدر(معنوی) آنان نیز حساب می‌شود.ب. دلیلی نداریم که ازدواج زن باایمان با مرد کافر در شریعت حضرت ابراهیم(ع) ممنوع باشد، و از آن‌جا که ممنوعیتی وجود نداشته، حضرت لوط(ع) چنین پیشنهادی را مطرح کرده است.به هر حال و با توجه به آنچه گفته شد، ممکن است چنین ازدواجی در آغاز اسلام جایز بود و به همین جهت، پیامبر اسلام(ص) به دخترش زینب توصیه نکرد تا پیوند ازدواج خود با همسرش أبوالعاص بن ربیع را از بین ببرد، اما بعدها - و احتمالاً بعد از وفات زینب - قانون ممنوعیت ازدواج زن مسلمان با شوهر کافر از طرف خدا به پیامبرش ابلاغ شد.[2] [1]. ر. ک: تحریم، 10 و 11. [2]. برای مطالعه بیشتر، ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، اسلام تسکت...
ما را در سایت اسلام تسکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان islamtext بازدید : 220 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 17:09